سپاس و ثنای بیکران بابت لطف و محبت بی دریغ دوست عزیزم ، مرد مطبوعات ، مسئول سرویس ادبی

و فرهنگی نشریه ی طلوع ، آقای محمود شیربازو گرامی که شعر بنده را در رومه ی فاخر طلوع به چاپ

رساندند و به زینت چاپ این سروده را مزین کردند ، تندرست باشی و دلشاد .


((تقدیمی به رسول غفاری عزیز))

گنده ِلات این محلّی با کلاه مخملی
با کت و شلوار و با انگشتری از یا علی

دور ِ گردن دستمال ِ جنس یزدی داشتی
خال کوبی روی بازوهای خود می کاشتی

کفشهای قیصری ِ تو چه برّاق و سیاه
برق ِ آن تیری به چشم ِ دشمنان کینه خواه

مثل داشاکل تمام صورت تو زخم بود
قلب تو دریای بخشش بود و پُر از رَحم بود

دشمنانت ناکسانی مثل کاکا رستم اند
پیش ِ تو این بُزدلان از هر غباری هم کم اند

قُوّت ِ قلب ِ فقیر و مفلسان شهر تو
در جوانمردی زلالی و روانی نهر تو

می زدی و می شکستی پس بنازم شصت ِ تو
خار چشم دشمنان ، بازو و زور دست ِ تو

کافه را بر هم زدی هر بزدلی ترسیده است
چونکه او آن قدرت سر پنجه ات را دیده است

در نبرد رو به رو همتا نداری ای رفیق
یاد ِ تو باشد که ناکس می زند از پشت تیغ

نوچه ها داری درون کافه ها و بارها
می شود آسان به دست تو تمام کارها

فِ نگفته نوچه هایت در فرحزادند و بَس
می کُنند از تو اطاعت گزمه ها یا هر عَسس

زنده کردی رسم عیّاران و مردان را تو باز
دست گیری می کنی از هر فقیر پُرنیاز

از شمیران تا به شهرنو به زیر دست توست
هر کسی را که تو می خواهی اسیر ِ شست توست

گرچه می گیری تو از هر بنده ای باج ِ سبیل 
بخششی داری شبیه آب بی پایان نیل

کافه را برهم زدی اینک عرق را نوش کن
آتش خشم خودت را با عرق خاموش کن

تلخ شد کامت بخور نقل و نباتی و مویز
تا بِبُرد مزّه ی تلخی که بودَش تیز ِ تیز

تالی نسل و تبار ِ طیّب و شعبان تویی
همطراز پوریایی ، تختی دوران تویی

خصم و کینه در نهاد ِ دشمنان ِ دهر بود
زخم ِ دست ِدوستان ، ناسور و پُر از زهر بود

جنس ِ مردانی شبیه تو دگر کم گشته اند
قامت مردان ببین اینک همه خَم گشته اند

می گذشتی از گذر دشمن به پشتت زخم زد
دشنه را بر پشت تو پُر کینه و بی رحم زد

روی تیغ دشمنان خونمُردگی ها جار زد
ناگهان این دشمنی منصورها را دار زد

روزگار ای روزگار ای پادشاه ِ ناکسان
روزگار این بد نهاد این هم پیاله با خسان


در زیر زمینِ این بنا انجمن است از شعر و شراب و شور و شمعش سخن است هر چند سخن زِ عشق و حال است ولی بُن مایه ی شاعری در اینجا وطن است #ابوالفضل_زارعی مطایبه با انجمن های شعری که در زیرزمین ها یا در طبقات زیر همکف برگزار و اجرا می شوند.
​ هذیانهای شبانه ((این سروده ادای دِین و احترامی است رمانتیک سیاه سرایان دهه ی چهل خورشیدی و مقابله ای است در رَد نظر آن بزرگی که بر جسد شعر رمانتیک نماز میت خواند)) پُر شده از باده ی شب کاسه ی ماه سپید شربتِ دیوانگی بَر جانِ من می ریخت ماه وَه چه تاثیر عجیبی بَر تَن و جانم گذاشت یک زمان بد حالم و یک آنِ دیگر رو به راه مثل خفاشم که با شبها تَنَش پیوند خورد چادر ِ تاریک بَر تن کرد و او پرواز کرد راهبِ هر کُنجِ تاریک و سیاه و کور شد شهوتِ شب پَر زدن را با
((گُزیده ای از #رباعی ها و #دو بیتی ها)) تهران شده تزیین به بقالی ها!!! زیبا شده با ساختمان خالی ها!!! این شهر پُر از یأس چه با خود دارد خشکیده در آن ریشه ی خوشحالی ها ------------------------------------ سر سبز تنت ،شمال مرطوب تویی اهواز منم ، تنم همه گرد و غبار یک توده ی ابر خود به سمتم بفرست باران بزن و به شهر خشکم تو ببار ------------------------------------ با یک گُلِ سرخ، باغ را می بینم در سینه ی لاله ، داغ را می بینم آن ماه که بَر شکوهِ خود می نازد

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خریدوفروش انواع فلزیاب خارجی 09100061388 همراه کوه ادرس لیو...بهترین سایت ادرس سایتهای موزیک .فیلم D e f i n i t i o n _OF_ I n s a n i t y