((تقدیمی به رسول غفاری عزیز))

گنده ِلات این محلّی با کلاه مخملی
با کت و شلوار و با انگشتری از یا علی

دور ِ گردن دستمال ِ جنس یزدی داشتی
خال کوبی روی بازوهای خود می کاشتی

کفشهای قیصری ِ تو چه برّاق و سیاه
برق ِ آن تیری به چشم ِ دشمنان کینه خواه

مثل داشاکل تمام صورت تو زخم بود
قلب تو دریای بخشش بود و پُر از رَحم بود

دشمنانت ناکسانی مثل کاکا رستم اند
پیش ِ تو این بُزدلان از هر غباری هم کم اند

قُوّت ِ قلب ِ فقیر و مفلسان شهر تو
در جوانمردی زلالی و روانی نهر تو

می زدی و می شکستی پس بنازم شصت ِ تو
خار چشم دشمنان ، بازو و زور دست ِ تو

کافه را بر هم زدی هر بزدلی ترسیده است
چونکه او آن قدرت سر پنجه ات را دیده است

در نبرد رو به رو همتا نداری ای رفیق
یاد ِ تو باشد که ناکس می زند از پشت تیغ

نوچه ها داری درون کافه ها و بارها
می شود آسان به دست تو تمام کارها

فِ نگفته نوچه هایت در فرحزادند و بَس
می کُنند از تو اطاعت گزمه ها یا هر عَسس

زنده کردی رسم عیّاران و مردان را تو باز
دست گیری می کنی از هر فقیر پُرنیاز

از شمیران تا به شهرنو به زیر دست توست
هر کسی را که تو می خواهی اسیر ِ شست توست

گرچه می گیری تو از هر بنده ای باج ِ سبیل 
بخششی داری شبیه آب بی پایان نیل

کافه را برهم زدی اینک عرق را نوش کن
آتش خشم خودت را با عرق خاموش کن

تلخ شد کامت بخور نقل و نباتی و مویز
تا بِبُرد مزّه ی تلخی که بودَش تیز ِ تیز

تالی نسل و تبار ِ طیّب و شعبان تویی
همطراز پوریایی ، تختی دوران تویی

خصم و کینه در نهاد ِ دشمنان ِ دهر بود
زخم ِ دست ِدوستان ، ناسور و پُر از زهر بود

جنس ِ مردانی شبیه تو دگر کم گشته اند
قامت مردان ببین اینک همه خَم گشته اند

می گذشتی از گذر دشمن به پشتت زخم زد
دشنه را بر پشت تو پُر کینه و بی رحم زد

روی تیغ دشمنان خونمُردگی ها جار زد
ناگهان این دشمنی منصورها را دار زد

روزگار ای روزگار ای پادشاه ِ ناکسان
روزگار این بد نهاد این هم پیاله با خسان

دشمنان ,کینه منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

وبگرام | Webgram فلزیاب تصویری انتنی نقطه زن حرفه ای09909061300 findatour لوارا صابون بابونه فروشگاه لاور موزیک خاطرات و تجربیات یک هنرمند ساده :))